****(مدح عباس(ع))
استاددرس نبردزخیمه نظاره گر
نظاره گررزم پسران برادر
آن طرف قاسم (س)زده بردل لشکر
این طرف غوغانموده علی اکبر(ع)
چونکه می دید رزم شاگردانش علمدار
ماشاءا...می گفت به پسران حیدرکرار(ع)
بماندکه به میدان نبرد چه رخ داد
کاری کردندکه به میدان رود استاد
آمدمقابل ارباب واذن میدان خواست
نمی توانم ببینم که مولایم تنهاست
نگاهی به اوکردوآهی از دل حسین(ع)برخواست
علمدار،تاتوهستی خیمه هایم پابرجاست
غیرت ا...که هنوزلباس رزم نپوشیده بود
تشنگی کودکان اهل حرم را دیده بود
فرمودکه تحمل ندارم بیشتر
از طرفی مرانامیده غلامت مادر
چونکه مولایش اذن میدان فرمود
واردخیمه شد،لباس رزم برتن نمود
تاکه جنگ خویش آغاز کرد
زدبه دل لشکروراه باز کرد
رجزی خواندمنم یل هاشمی نسب
انااخ الحسین(ع)،قتال العرب
دوباره زنده کردبه میدان حیدر(ع)کرار
حسین(ع)می گفت ماشاءا... علمدار
همه رابرخاک می انداخت صف به صف
همه لشکریک طرف وعباس(ع)یک طرف
دیدندنمی شوندحریف یل ام البنین(ع)
برای کشتنش دربین نخلهاکردندکمین
دیدندنمی تواننداینگونه اوراکشت
دست راستش جداکردنداز پشت
مشک رابه دست چپ گرفت وعازم
یاداطفال حرم درسرداشت دائم
تمام لشکربه سوی اوتاختند
دست دیگرش از بدن انداختند
باهزارامیدمشک آب رابه دندان گرفت
دشمن چودیداین صحنه راجان گرفت
نانجیبی برداشت عمودی آهنین را
شکافت فرق سریل ام البنین(س)را
چنان کاری بودکه تاآبرو رسید
ناگهان کنارخویش صدائی شنید
غرف خون شدسروروی وپیکرش
مادرش فاطمه(س)آمدبه سرش
منم زهرا(س)دختر رسول (ص)
حجت ابوالفضل(س)باشد قبول
نظرات شما عزیزان: